منم و تنهایی هام
خورشيد هم خيانت ميكند ... اين روز ها صبح ها ديرتر مي آيد و عصر ها زودتر مي رود ! پاي يه علف هرز هر قدر هم كه آب و كود بريزي واست ميوه نمياره ! دقت كن براي كي يا چي وقت ميذاري ... دختر و پسري با سرعت 120 کيلومتر در ساعت سوار بر موتور : _ دختر : آرومتر من مي ترسم ! _ پسر : نه خوش مي گذره ! _ دختر: نه نمي گذره ، خواهش مي کنم ، خيلي وحشتناکه ! _ پسر : پس بگو دوسم داري ! _ دختر : باشه ، باشه ، دوستت دارم ، حالا خواهش مي کنم آرومتر ! _ پسر: حالا محکم بغلم کن ! ( دختر بغلش ميكنه ) _ پسر: مي توني کلاه ايمني منو برداري و بذاري سرت ؟ اذيتم ميکنه ! تيتر قسمت حوادث روزنامه هاي روز بعد : از گفته تنها نجات يافته اين حادثه چنين به نظر مي رسد که: پسري که سوار موتور بوده متوجه مي شود ترمز موتور بريده اما نخواسته دختر بفهمد ! در عوض خواسته که يک بار ديگر ( برای آخرین بار ) بشنود که دوست دخترش دوستش دارد ؟!؟ حقیقت این است : پسر جانش را فدای عشقش کرد ... و این است عشق دیوانه... نه می توانم خودم را از تو پس بگیرم نه تو را پس بدهم تو مراگرفتی ، یامن تورا ؟ نمیدانم ... ولی میدانم عاشق همیم یک قلب پاک از تمام مکان های دیدنی جهان زیباتر است ... یادته بهم گفتی : چطور میشه تو خاطر تو موندگار شد؟ گفتم : یا دلم را بدست بیار یا اونو بشکن... ولی نمیدونم چرا دومی را انتخاب کردی ! واقعا چرا ؟
موتوري با دو سرنشين با سرعت 120 کيلومتر در ساعت به ساختماني در خيابان مهر برخورد کرد !
اين موتور دو سرنشين داشت که تنها يکي از آنها نجات پيدا کرد .
Power By:
LoxBlog.Com |